سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)

وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت
مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از
مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.

این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله
حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این
نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های
حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند
و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران
مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه
انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.

توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک
اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام
که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین
فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین،
به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را
فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار
مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب
خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به
پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید
که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه،
یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر
عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به
دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد،
مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر
و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو درکارهای
والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و
نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.

باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس
خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن
بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.مهربانی به
رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان
حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌شماری، زیراآنان دو گروهند یا
همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.

از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا
خطا، لغزشهایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده،
همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب
دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از
توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن
کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.

ای مالک، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم
او توانی‌نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی‌نیاز نخواهی بود.هرگاه
کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت
نمودی، از کرده خود شادمان مباش.

هرگز به خشمی، که از آنت امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که
مرا بر شما امیرساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت‌شود. زیرا، چنین پنداری
سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست.
هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد
به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو
را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی
و سرافرازی را فرو می‌کاهد و خردی را که از تو گریخته‌است به تو باز می‌گرداند.

بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را
به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه‌ای را پست و
بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص
خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش می‌داری، انصاف را
رعایت‌نمای که اگر نه چنین کنی، ستم کرده‌ای و هر که بر بندگان خدا ستم کند
، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را
نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند.
هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد،
زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است.

باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر
بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا
خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه،
خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.

خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر
دوش والی باری گران‌اند و چون حادثه‌ای پیش آید کمتر از هر کس به
یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان
همه چیز را به اصرار از والی می‌طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه
سپاس می‌گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‌پذیرند.
در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین
و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند،
پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.

و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، کسی باشد
که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیبهایی است و والی
از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت
پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن
چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده
است، داوری کند. تا توانی‌عیبهای دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را
که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه‌ای را بگشای
و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده
داشته‌اند، به تغافل زن و گفته سخن‌چین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین،
خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.

با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان،
زیراحرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی،
خصلتهایی‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین
وزیران تو، وزیری است‌که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان
ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار
ستم پیشگان بوده‌اند.در حالی که، تومی‌توانی بهترین جانشین را برایشان
بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانی‌همانند ایشان باشند ولی
بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی که‌ستمگری را در
ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است
و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.

اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.و باید که برگزیده‌ترین وزیران
توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در
کارهایی‌که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند،
که این سخنان‌و کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند،
سپس، از آنان‌بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای
، شادمانت‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و
آدمی را به سرکشی‌وادارد.

و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود که‌
نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت‌بیفزاید.
باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترین
چیزی که‌حسن ظن والی را نسبت‌به رعیتش سبب می‌شود، نیکی کردن
والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار
نکردنشان به انجام دادن کارهایی‌که بدان ملزم نیستند.و تو باید در این
باره چنان باشی که حسن ظن رعیت‌برای توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان،
رنج‌بسیاری را از تو دور می‌سازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که
در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آن‌سزاوارتر که در حق
او بدی کرده باشی.

سنت نیکویی را که بزرگان این امت‌به آن عمل کرده‌اند و رعیت‌بر آن سنت‌
به‌نظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنتهای
نیکوی‌گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای
نیکو نهاده‌اند وگناه بر تو ماند که آنها را شکسته‌ای.تا کار کشورت به سامان آید
و نظامهای نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با
دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح
می‌آورد و آن نظم و آیین که مردم‌پیش از تو بر پای داشته‌اند.

بدان، که رعیت را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود
و ازیکدیگر بی‌نیاز نباشند.صنفی از ایشان لشکرهای خدای‌اند و صنفی،
دبیران خاص‌یا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزاران‌اند
که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و
خراجگزارانند، چه ذمی وچه مسلمان و صنفی بازرگانان‌اند و صنعتگران و
صنفی فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی
معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)
بیان فرموده و دستوری داده که در نزد مانگهداری می‌شود.

اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیت‌اند و زینت والیان.دین به آنهاعزت
یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و
کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته
تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای
خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای نمانند مگر
به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیران‌اند، اینان عقدها و معاهده‌ها
را می‌بندند و منافع حکومت را گردمی‌آورند و در هر کار، چه خصوصی و چه
عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها که‌برشمردم، استوار نمانند مگر به
بازرگانان و صنعتگران که گردهم می‌آیند و تا سودی‌حاصل کنند، بازارها را
برپای می‌دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنهاناتوان‌اند امور رعیت
را سامان می‌دهند.آنگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان ومسکینان‌اند و سزاوار
است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند، برای
هر یک از این اصناف، گشایشی است.و هر یک را بر والی حقی‌است، آن قدر
که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والی از عهده آنچه‌خدا بر او مقرر
داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزم‌ساختن خویش
به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.

آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواه‌ترین آنها به خدا و پیامبر اوو
امام توست، به کار برگمار.اینان باید پاکدامن‌ترین و شکیباترین افراد سپاه
باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.به
ناتوانان، مهربان‌و بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد
و نرمیشان برجای‌ننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از
خاندانهای صالح که‌سابقه‌ای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران
و سخاوتمندان‌و جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعه‌های کرم‌اند و
شاخه‌های احسان وخوبی.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر
به کار فرزند خویش‌می‌پردازند.اگر کاری کرده‌ای که سبب نیرومندی آنها
شده است، نباید در نظرت بزرگ‌آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان
هر چند خرد باشد، در نظرت اندک‌جلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب
می‌شود که نصیحت‌خود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین
بهانه، که به کارهای بزرگ می‌پردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی،
زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهره‌مند می‌شوندو توجه به
کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بی‌نیاز نخواهند بود.

باید برگزیده‌ترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسی باشد که در بخشش
به افراد سپاه‌قصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان
بهره‌مندشان سازد که‌هزینه خود و خانواده‌شان را، که بر جای نهاده‌اند،
کفایت کند، تا یکدل و یک رای روی‌به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانی تو به
آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانی والیان
برپای‌داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن‌دوستی در میان افراد رعیت.
و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست
نبود، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان
را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدن‌فرمانرواییشان ملول نشوند.
پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشان‌بستای و رنجهایی را که
تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از کارهای‌نیکشان، دلیران را
برمی‌انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می‌کند.ان شاء الله. وهمواره در
نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده‌اند، تا رنجی را که یکی‌تحمل
کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش
مده.شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری وفرودستی
کسی تو را واندارد که رنج‌بزرگش را خرد به حساب آوری.

چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش‌
رجوع کن.زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود، گفته است:
«ای‌کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش
فرمان‌برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به
خدا وپیامبر رجوع کنید.»

رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت‌جامع
اوست، سنتی که مسلمانان را گرد می‌آورد و پراکنده نمی‌سازد.و برای داوری‌
در میان مردم، یکی از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آن‌کسان،
که کارها بر او دشوار نمی‌آید و از عهده کار قضا برمی‌آید.مردی که مدعیان باستیزه
و لجاج، رای خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد، بر آن‌اصرار نورزد
و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به‌آزمندی متمایل
نگردد و به اندک فهم، بی‌آنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند.

قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه
به‌دلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و
درکشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد.

چرب‌زبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به
یکی‌از دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند، پس داوری
مردی‌چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستی
به‌خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود
چنان‌منزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران
در امان‌ماند.

در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دست‌بدکاران اسیر است.از روی
هوا وهوس در آن عمل می‌کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده‌اند.

در کار کارگزارانت ‌بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب
دوستی باآنها.و بی‌مشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود
کار کردن و از دیگران‌مشورت نخواستن، گونه‌ای از ستم و خیانت است.
کارگزاران شایسته را در میان‌گروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند
و از خاندانهای صالح، آنها که در اسلام‌سابقه‌ای دیرین دارند.اینان به اخلاق
شایسته‌ترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکاری بیشتر رویگردان‌اند و
در عواقب کارها بیشتر می‌نگرند. در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق،
آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازی به مالی که در تصرف دارند،
باز می‌دارد.و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت
تو‌خللی پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نمای و جاسوسانی از
مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار.

زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق
رعیت‌وامی‌دارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکی
از ایشان‌دست‌به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد
آمد و همه بدان‌گواهی دادند، همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتی
که کرده تنش را به ‌تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی.
سپس، خوار و ذلیلش‌سازی و مهر خیانت‌بر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش
آویزی.

در کار خراج نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاح‌
کار خراج و خراجگزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود،
مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراجگزارانند‌.




[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 3:19 عصر ] [ صنعتی ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه